• وبلاگ : وب سايت علوم اجتماعي
  • يادداشت : درس دوم تاريخ سوم
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فامه شاهنظري 
    بر اساس اصل 57 قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، سه قوه مقننه، مجريه و قضائيه، قواى حاكم در جمهورى اسلامى ايران هستند كه البته زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت و مستقل از يكديگر مى‏باشند. در اين نوشتار نگاهى داريم به «قوه مقننه» در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران و اختيارات و وظايف اين قوّه را بررسى خواهيم كرد.

    بر اساس اصل 57 قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، «قواى حاكم در جمهورى اسلامى ايران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضائيه كه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت، بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال مى‏گردند. اين قوا مستقل از يكديگرند.»

    بر اساس اصل 58 قانون اساسى، «اعمال قوه مقننه از طريق مجلس شوراى اسلامى است كه اعضاى آن را نمايندگان منتخب مردم تشكيل مى‏دهند.»
    + فامه شاهنظري 

    لرزه نگار هاي حساس و حرکت-شديد

    نخستين ثبت کننده زمين لرزه توسط پژوهشگر چيني به نام چانگ هنگ در سال 132 ميلادي اختراع شد.

    در اين دستگاه گلوله هايي در دهان اژدهاها نگه داشته شده بود که به وسيله اتصال هايي به يک پاندول قائم وصل بودند.

    لرزش باعث آزاد شدن اين گلوله ها مي شد.اين دستگاه يک لرزه نما بود.

    استفاده از اين دستگاه در زمان کوتاهي منسوخ شد. نخستين ثبت شناسايي شده ي يک زمين لرزه ي بسيار دور به وسيله ي يک دستگاه پاندولي

    از روي يک زمين لرزه ي بزرگ صورت گرفت.

    اگر چه دستگاه هاي ثبت زمين لرزه، يعني لرزه نگار ها، اکنون پيچيده ترند اما اصل اساسي به کار رفته شده، همان است.

    براي اشکار سازي لرزش قائم و افقي زمين مي توان از جرمي که بر روي يک تکيه گاه متحرک آزاد قرار دارد کمک گرفت.

    مي توان حرکت قائم را با وصل کردن جرم به يک فنر آويزان از بدنه ي يک دستگاه محکم شده ثبت کرد؛ بالا و پايين رفتن اين بدنه حرکتي نسبي توليد خواهد کرد.

    هنگامي که بدنه ي تکيه گاه توسط امواج زمين لرزه تکان مي خورد، لختي جرم باعث مي شود که در پشت حرکت بدنه ي دستگاه پوشانده شده و اين حرکت نسبي را مي توان به صورت يک خط موج دار توسط قلم و جوهر بر روي کاغذ پيچيده شده به دور استوانه ثبت کرد. براي اندازه گيري حرکت هاي جانبي زمين به طور معمول اين جرم را به يک پاندول افقي وصل مي کنند

    + فامه شاهنظري 

    Msc 2009-Friday, 16.00 - 19.00 Uhr-Dett 007 Larijani.jpg
    نام کامل علي اردشير لاريجاني
    زادروز ????
    زادگاه نجف، عراق
    همسر فريده مطهري
    فرزندان فاطمه , سارا , مرتضي و محمدرضا
    اطلاعات سياسي
    سمت رئيس هشتمين دوره مجلس شوراي اسلامي
    پست‌هاي قبلي رياست صدا و سيما تا ??
    وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي از ???? بهمن ????
    شوراي عالي امنيت ملي
    فعاليت‌ها از اعضاي سابق دفتر سياسي سپاه پاسداران

    + زهره وفاطمه شيخي سوم نسرين 

    آيت الله بهبهاني از شاگردان ميرزاي بزرگ و سيد ترک بود که خود به مقام استادي و اجتهاد رسيد. مآثر و آثار مي نويسد: بهبهاني از علماي عظيم الشأن تهران بود که در علوم ديني مخصوصا فقه به مرتبه بلند رسيد. پدرش از مجتهدين برجسته و حاميان دين بود. او در جريان انقلاب مشروطيت به گرفتاري و ناراحتيهاي بسياري مبتلا گشت، و در دوره استبداد صغير، مدتي به اجبار از ايران به عراق رفت، و بعد از سرنگوني محمد علي خان قاجار به ايران بازگشت، و به آغوش باز و استقبال پر شور مردم تهران مواجه شد. شهيد بهبهاني تصميم داشت با توجه به مباني اسلامي يک قانون اساسي اسلامي در چهار چوب دستورات اسلام پي ريزي نمايد، و بدعتها و قوانين مغاير اسلام را از بين ببرد. اين تصميم خداپسندانه او باعث شد که هواپرستان و جاه طلبان نقشه قتل او را ريختند و سرانجام در شعبان 1328 شبانه او را در خانه اش ترور کردند.

    او مجموعه اي درفقه شامل چند جلد به رشته تحرير برده است. پدرش آيت عظمي آقا سيد اسماعيل از شاگردان صاحب جواهر و شيخ انصاري رحمة الله عليه بود. وي از مجتهدين به نام تهران بود، شهرتي به سزا يافت و سالياني به عزت زيست و از مقامي ارجمند و ابهتي عظيم برخوردار بود. (با آيت الله کني معاصر بود). در ارشاد خلايق و ابلاغ اوامر الهي جديتي وافر نمود. همگان او را اطاعت و تجليل مي نمودند. سرانجام در سال 1296 جهان فاني را وداع نمود (فرزندش سيد عبد الله بهبهاني بعد از پدر موقعيت و مقام او را مدتي به ارث برد) مدفن اين دو بزرگوار در نجف اشرف است
    + زهره وفاطمه شيخي سوم نسرين 

    ميرزا يونس معروف به ميرزا كوچك فرزند ميرزا بزرگ، اهل رشت، در سال 1259 شمسي، ديده به جهان گشود. سال هاي نخست عمر را در مدرسه ي حاجي حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه ي جامعه آن شهر به آموختن مقدمات علوم ديني سپري كرد.
    در سال 1286 شمسي، در گيلان به صفوف آزادي خواهان پيوست و براي سركوبي محمدعلي شاه روانه ي تهران شد.

    هم زمان با اوج گيري نهضت مشروطه در تهران، شماري از آزادي خواهان رشت كانوني به نام «مجلس اتّحاد» تشكيل دادند و افرادي به عنوان فدايي گرد آوردند. ميرزا كوچك خان كه در آن دوران يك طلبه بود و افكار آزادي خواهانه داشت به مجلس اتحاد پيوست. در سال 1289 شمسي، در نبرد با نيروي طرفدار محمد علي شاه در تركمن صحرا شركت داشت و در اين نبرد زخمي و چندي در بادكوبه در يك بيمارستان بستري گرديد. در سال 1294 شمسي، به جاي «مجلس اتّحاد» «هيأت اتّحاد اسلام» از يك گروه هفده نفري در رشت تشكيل گرديد. بيشتر افراد اين گروه روحاني بودند ميرزا كوچك خان عضو مؤثّر آن بود. اين هيأت هدف خود را خدمت به اسلام و ايران اعلام كرد و به زودي ميرزا كوچك خان رهبري هيأت را بر عهده گرفت. پس از اشغال نواحي شمالي ايران از سوي روسيه ي تزاري، هيأت اتّحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و يك گروه مسلح به عنوان فدايي تشكيل داد و روستاي كسما را در ناحيه ي فومن مركز كار خود قرار داد و در آن جا سازمان اداري و نظامي به وجود آورد. هيأت اتّحاد اسلام، پس از چندي به كميته ي اتّحاد اسلام تبديل شد و اعضاي آن به 27 نفر افزايش يافت و رهبري كميته را ميرزا به عهده گرفت و تا پايان سال 1296 شمسي، بخش وسيعي از گيلان و قسمتي از مازندران، طارم، آستارا، طالش، كجور و تنكابن زير نفوذ كميته درآمد. اين كميته «نهضت جنگل» و «حزب جنگل» نيز ناميده شده است.

    فعاليت هاي نظامي نهضت جنگل
    در فروردين 1297، فداييان نهضت جنگل، پس از چند درگيري با نيروهاي انگليسي مواضع مهم راه رشت - منجيل را در اختيار خود گرفتند. در خرداد 1297، نيروي «كلنل پيچرا خوف» افسر روسي كه قصد بازگشت از ايران را داشت با«ژنرال دانسترويل» انگليسي كه او نيز مي خواست از طريق انزلي به بادكوبه برود هم پيمان شدند و نيروهاي روسي در منجيل با فداييان «كميته ي اتحاد اسلام» به نبرد پرداختند، در حالي كه زره پوش ها و هواپيماهاي انگليس هم براي كمك به او به حركت درآمده بودند. «پيچراخوف» راه منجيل تا رشت و انزلي را گشود و پس از گشوده شدن اين راه، نيروهاي انگليسي در دو طرف راه مستقر شدند. در اين ميان نيروي «كميته ي اتحاد اسلام» رشت را تصرف كرد، امّا پس از ده روز نيروهاي انگليسي به كمك زره پوش ها و هواپيماها رشت را تسخير نمودند. در 27 مرداد 1297، ميان نمايندگان كميته ي اتحاد اسلام با نمايندگان انگليس در رشت قراردادي امضا شد. امضاي اين قرارداد چنان اختلاف نظر پديد آورد كه ميرزا كوچك خان به ناچار انحلال كميته ي اتحاد اسلام را اعلام داشت و كميته انقلابي گيلان را تشكيل داد. شماري از سران كميته اتحاد اسلام كناره گيري كردند و شماري از افراد تندرو در كميته ي انقلابي گيلان عضويت يافتند.
    براي از بين بردن نهضت جنگل، وثوق الدوله در بهمن 1297، به وسيله ي سيد محمد تدين پيام صلحي براي كوچك خان رهبر نهضت فرستاد و از او خواست كه نيروي مسلح خود را در اختيار دولت قرار دهد، ميرزا نپذيرفت. وثوق الدوله در 18 اسفند 1297، تيمور تاش را با اختيارات تام به استانداري گيلان فرستاد و در خرداد 1298، كلنل «استاروسلسكي» فرمانده ي نيروي قزاق با اختيارات تام، مأمور سركوب نهضت گيلان شد. در عمليات تسخير رشت توپخانه و هواپيماهاي نظامي انگليس هم شركت داشتند. پيش از حمله ي «كلنل تكاچينكف» از تهران نامه ي تأمين براي ميزرا نوشتند، ولي ميرزا نپذيرفت و پس از درگيري هاي فراوان عده اي از سران نهضت از جمله دكتر حشمت كه پزشك بود و به واسطه ي خدمات پزشكي محبوبيت زيادي در لاهيجان كسب كرده بود و در آن جا يك گروه چند صد نفري به نام «نظام ملي» گرد آورده بود، تسليم نيروي دولتي در رشت شد. نيروهاي دولتي تصميم گرفتند، او را به واسطه ي نزديك بودن به ميرزا آزاد كرده تا او ميرزا را ترغيب به تسليم كند و اگر موفق شد يا نشد خود را پس از ده روز معرفي نمايد، امّا دكتر حشمت، پس از بازگشت به لاهيجان دچار ترديد شد و چون بازگشت او به تأخير افتاد، يك گردان مأمور دستگيري او شد. او با گردان دولتي درگير و شماري از افراد «نظام ملي» كشته شدند و دكتر حشمت دستگير و در دادگاه نظامي در 4 ارديبهشت 1298، محكوم به اعدام شد.

    + فاطمه شيخي 

    شيخ محمد خياباني در 1297 هجري متولد گرديد. در کودکي به روسيه مسافرت نمود. پس از مراجعت از آنجا وارد روحانيت شد. از مرحوم آقا سيد ابوالحسن آقا انگجي درس خواند، بالاخره امام مسجد کريمخان واقع در محله خيابان تبريز گشت.

    در نهضت مشروطيت با نام خياباني شرکت کرد. در انجمن ايالتي وکيل شد، در بلواي تبريز تفنگ برداشت، و به نمايندگي دوره دوم تقنينيه انتخاب گرديد و در آن مجلس بر ضد اولتيماتوم روسيه اعتراض کرد.

    پس از انفصال مجلس مزبور به روسيه رفت. در ايام حکومت شجاع الدوله بر اثر وساطت مرحوم حاج ميرزا عبدالکريم آقا امام جمعه، به تبريز مراجعت نمود. بر آن شد که کار سابق را از سر گيرد، به محراب و منبر رود. اما بر اثر سابقه مشروطيت خواهي مأموم و مريد پيدا نکرد.

    خياباني در تبريز بدون فعاليت روزگار مي گذرانيد؛ تا در روسيه انقلاب ظاهر شد و تزار سقوط کرد. وي فوراً حزب دمکرات را که پنج سال تعطيل شده بود، دو مرتبه تشکيل داد و روزنامه تجدد را منتشر کرد. اما در اين ايام ميرزا اسمعيل نوبري از قيافه هاي مهيب مشروطيت ايران و بارز اين نهضت وارد تبريز شده، در فرقه دمکرات صاحب نفوذ شد. بر اثر بي پروائي و بي باکي از خونريزي و در دست داشتن چند تن آدمکش قفقازي، شيخ را تحت الشعاع خود قرار داده و دست به ترور گشاد. بدواً فخرالمعالي مدعي العموم بدايت را که نظميه را به جلوگيري از اعمال نوبري واميداشت مقتول نمود و سپس چند تن از متنفذين و ثروتمندان را به قتل رسانيد. شيخ در اينجا از خود ضعف نشان داد. نه ميرزا اسمعيل را از حزب اخراج نمود و نه خود از حزب کنار کشيد.

    در اثر اين خونهاي ناحق، حزب دمکرات وجهه خود را گم کرد، تا ترکها در سال 1337 قمري سران اين حزب را که عبارت از شيخ و نوبري و بادامچي باشند، توقيف کرده به قارض بردند. مدت توقيف چندان طول نکشيد. پس از انقضاي مدت توقيف اين سه تن به تبريز مراجعت کردند.

    شيخ در اولين نطق خود از دلسردي بعضي از اعضا گله کرد. دکتر زين العابدين خان ايرانشهر از رويه سابق و از ترور انتقاد نمود. شيخ گفت: گذشته، گذشته است. يعني به غلط بودن رژيم ترور اقرار کرد.

    شيخ و رفقايش با وجود انتخاب شدن به نمايندگي به مجلس نرفتند. به اين بهانه که وثوق الدوله شروع به اجراي قرارداد 1919 کرده و سکوت در اين موقع خيانت به کشور است قيام نمودند. آنان مي گفتند ما ميخواهيم در غياب مجلس يک قوه ملي تشکيل داده، کابينه اي صالح و لايق روي کار آريم. بلافاصله دست روي ادارات دولتي غير از قشون گذاشتند و صاحب اختيار تبريز و اطراف شدند.

    در اين اثنا کابينه عاقد قرارداد سقوط کرد. مشيرالدوله پيرنيا از رجال وجيه و آزاديخواه، رئيس الوزراء شد. چون خياباني از حکومت مرکزي اطاعت نکرد، دولت مشيرالدوله، حاج مخبرالسلطنه را با اختيارات به آذربايجان فرستاد. والي جديد در اواسط ذيحجه وارد تبريز شد. حمله نيروهاي مخبرالسلطنه جهت تصرف مرکز استقرار شيخ محمد خياباني شب 28 ذيحجه 1338 قمري (1299 شمسي) بود. صبح 29آن ماه، مرکز حزب را تصرف کرد. در اين گيرودار چند نفر از گارد ملي (قوه مسلح حزب) کشته شدند و خود شيخ نيز مقتول گرديد.

    + زهره كاظم زاده 

    شيخ محمد خياباني در 1297 هجري متولد گرديد. در کودکي به روسيه مسافرت نمود. پس از مراجعت از آنجا وارد روحانيت شد. از مرحوم آقا سيد ابوالحسن آقا انگجي درس خواند، بالاخره امام مسجد کريمخان واقع در محله خيابان تبريز گشت.

    در نهضت مشروطيت با نام خياباني شرکت کرد. در انجمن ايالتي وکيل شد، در بلواي تبريز تفنگ برداشت، و به نمايندگي دوره دوم تقنينيه انتخاب گرديد و در آن مجلس بر ضد اولتيماتوم روسيه اعتراض کرد.

    پس از انفصال مجلس مزبور به روسيه رفت. در ايام حکومت شجاع الدوله بر اثر وساطت مرحوم حاج ميرزا عبدالکريم آقا امام جمعه، به تبريز مراجعت نمود. بر آن شد که کار سابق را از سر گيرد، به محراب و منبر رود. اما بر اثر سابقه مشروطيت خواهي مأموم و مريد پيدا نکرد.

    خياباني در تبريز بدون فعاليت روزگار مي گذرانيد؛ تا در روسيه انقلاب ظاهر شد و تزار سقوط کرد. وي فوراً حزب دمکرات را که پنج سال تعطيل شده بود، دو مرتبه تشکيل داد و روزنامه تجدد را منتشر کرد. اما در اين ايام ميرزا اسمعيل نوبري از قيافه هاي مهيب مشروطيت ايران و بارز اين نهضت وارد تبريز شده، در فرقه دمکرات صاحب نفوذ شد. بر اثر بي پروائي و بي باکي از خونريزي و در دست داشتن چند تن آدمکش قفقازي، شيخ را تحت الشعاع خود قرار داده و دست به ترور گشاد. بدواً فخرالمعالي مدعي العموم بدايت را که نظميه را به جلوگيري از اعمال نوبري واميداشت مقتول نمود و سپس چند تن از متنفذين و ثروتمندان را به قتل رسانيد. شيخ در اينجا از خود ضعف نشان داد. نه ميرزا اسمعيل را از حزب اخراج نمود و نه خود از حزب کنار کشيد.

    در اثر اين خونهاي ناحق، حزب دمکرات وجهه خود را گم کرد، تا ترکها در سال 1337 قمري سران اين حزب را که عبارت از شيخ و نوبري و بادامچي باشند، توقيف کرده به قارض بردند. مدت توقيف چندان طول نکشيد. پس از انقضاي مدت توقيف اين سه تن به تبريز مراجعت کردند.

    شيخ در اولين نطق خود از دلسردي بعضي از اعضا گله کرد. دکتر زين العابدين خان ايرانشهر از رويه سابق و از ترور انتقاد نمود. شيخ گفت: گذشته، گذشته است. يعني به غلط بودن رژيم ترور اقرار کرد.

    شيخ و رفقايش با وجود انتخاب شدن به نمايندگي به مجلس نرفتند. به اين بهانه که وثوق الدوله شروع به اجراي قرارداد 1919 کرده و سکوت در اين موقع خيانت به کشور است قيام نمودند. آنان مي گفتند ما ميخواهيم در غياب مجلس يک قوه ملي تشکيل داده، کابينه اي صالح و لايق روي کار آريم. بلافاصله دست روي ادارات دولتي غير از قشون گذاشتند و صاحب اختيار تبريز و اطراف شدند.

    در اين اثنا کابينه عاقد قرارداد سقوط کرد. مشيرالدوله پيرنيا از رجال وجيه و آزاديخواه، رئيس الوزراء شد. چون خياباني از حکومت مرکزي اطاعت نکرد، دولت مشيرالدوله، حاج مخبرالسلطنه را با اختيارات به آذربايجان فرستاد. والي جديد در اواسط ذيحجه وارد تبريز شد. حمله نيروهاي مخبرالسلطنه جهت تصرف مرکز استقرار شيخ محمد خياباني شب 28 ذيحجه 1338 قمري (1299 شمسي) بود. صبح 29آن ماه، مرکز حزب را تصرف کرد. در اين گيرودار چند نفر از گارد ملي (قوه مسلح حزب) کشته شدند و خود شيخ نيز مقتول گرديد.

    + فاطمه شيخي سوم نسرين 


    حاج شيخ فضل‌الله كجوري معروف به نوري از علماء مجتهدين و مراجع برجسته صدر مشروطيت در سال 1259ق متولد شد. پدرش مرحوم ملامعباس مازندراني كجوري معروف به پيشنماز بود. شيخ فضل‌الله پس از انجام تحصيلات مقدماتي و سطح عازم عراق شد و در مح

    ضر بزرگاني چون آيت‌الله ميرزاحسن شيرازي و آيت‌الله حبيب ‌الله رشتي به فرا گرفتن علوم اسلامي پرداخت. پس از مراجعت از عتبات به ايران نفوذ و مرجعيت تام پيدا كرد، مقام علمي والاي او را حتي مخالفان و متنفذان سياسي منكر نشده و او را در مدارج علمي برتر از ديگران دانسته‌اند. وي علاوه بر دانش كلان از فهم و درك عميق سياسي بهره‌مند بوده و فعاليتهاي سياسي و اجتماعي فراواني داشته، از جمله در واقعه تحريم تنباكو در كنار ميرزاحسن آشتياني قرار گرفت و از پرچمداران اين نهضت شد.

    شيخ در طلوع مشروطيت و جنبش عدالتخواهي با دو زعيم مشروطه آيت‌الله سيدعبدالله بهبهاني و آيت‌الله سيدمحمد طباطبايي همراه و همگام بود. اما پس از مدتي از مشروطه‌طلبان جدا شد زيرا مشروطه را با شريعت سازگار ندانست و خواستار حكومت مشروطه مشروعه شد. از اين پس اختلاف بين مشروطه‌خواهان و شيخ فضل‌الله و طرفدارانش آغاز شد به طوري كه طرح ترور شيخ ريخته شد و در 16 ذي الحجه 1336ق شيخ فضل‌الله توسط كريم دواتگر مورد سوء قصد قرار گرفت و گلوله‌اي به پاي شيخ اصابت كرد، ضارب نيز هنگام دستگيري گلوله‌اي به گلوي خويش شليك كرد و مجروح شد ولي پس از مدتي كه در زندان به سر برد شيخ ضارب خود را بخشيد.

    در اين ايام جنگ بين مشروطه‌خواهان و مستبدين با فتح تهران توسط قواي بختياري و مجاهدين گيلاني پايان يافت و محمدعلي شاه از سلطنت خلع شد و احمدميرزا وليعهد به تخت سلطنت جلوس نمود. سپس به شيخ فضل‌الله پيشنهاد شد جهت تأمين جاني و مالي خويش به سفارت روس پناه ببرد ولي او نپذيرفت و شهادت را بر توسل به اجنبي ترجيح داد.

    جمعي از معاندان به منزل شيخ رفته او را دستگير نمودند و به ميدان توپخانه بردند، وي در محكمه انقلابي كه دادستانش شيخ ابراهيم زنجاني بود به اعدام محكوم شد و يپرم خان ارمني كه رياست نظميه را به عهده داشت حكم را به اجرا درآورد و شيخ به دار آويخته شد و پس از لحظاتي چراغ عمرش خاموش شد.

    مرحوم شيخ فضل‌الله كه اعلم بر علماي آن روز بود صاحب تأليفات عديده‌اي است از جمله: تذكره الغافل و ارشادالجاهل و صحيفه مهدويه و چندين اثر ديگر... وي شعر را نيز نيكو مي‌سرود و چندين قصيده در مدح امامان و اهل بيت (ع) به خط و انشاي وي موجود است.