بسم الله الرّحمن الرّحیم     اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.     اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم     جهت سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام عصر صلوات    التماس دعا    دریافت کد از: شیعه کد

م-ق - وب سایت علوم اجتماعی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بخل ننگ است و ترس نقصان ، و درویشى کند کننده زبان زیرک در برهان ، و تنگدست بیگانه در دیار خود بر همگان . [نهج البلاغه]
وب سایت علوم اجتماعی
Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل
درباره



وب سایت علوم اجتماعی


م-ق
این جانب دبیر علوم اجتماعی استان اصفهان هستم هدف من از ایجاد این وبلاگ تهیه نمونه سوالات - ارتباط با دانش آموزان -انتقال و نوشتن مطالب جدید کمک درسی و در نهایت تشویق دانش آموزان به استفاده از فن آوری در امر آموزش می باشد -نظر شما عزیزان در هرچه بهتر شدن این وبلاگ برایم بسیار ارزشمند است -منتظر نظرات شما هستم .
پیوندها


استخاره آنلاین با قرآن کریم


دانش آموزان عزیزم اینجارا کلیک کنید


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط م-ق 91/9/16:: 3:24 عصر     |     () نظر

دانش آموزان عزیز برای دانلود این پاور پوینت  اینجا را کلیک کنید


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط م-ق 91/9/12:: 11:26 عصر     |     () نظر

برای دیدن پاور پوینت اینجا را کلیک کنید


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط م-ق 91/9/12:: 8:9 عصر     |     () نظر

سعی کنید رنگ ها را بگویید ؛ بدون این که کلمه ها را بخوانید :

    سبز   زرد    قهوای   صورتی   آبــی    سبز     زرد

    قرمز    سفید     قرمز    سفید      آبی      نارنجی 

    مشکی    زرد    سبز     بنفش      قرمز     مشکی

قاطی کردید ! عیبی ندارد . 

به خاطر این است که سمت راست مغز سعی می کند رنگ را ببیند و سمت چپ مغز اصرار به خواندن کلمه ها را دارد و این طوری قاطی می کند !!! 

جالب است ، نه ؟

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط م-ق 91/9/4:: 10:54 صبح     |     () نظر

هدیه اى پر از محبت
(داستان واقعى)

 روز یه دختر کوچولو کنار یک کلیسای کوچک محلی ایستاده بود؛ دخترک قبلا یک بار آن کلیسا را ترک کرده بود چون به شدت شلوغ بود. همونطور که از جلوی کشیش رد شد، با گریه و هق هق گفت: "من نمیتونم به کانون شادی بیام!"
کشیش با نگاه کردن به لباس های پاره پوره، کهنه و کثیف او تقریباً توانست علت را حدس بزند و دست دخترک را گرفت و به داخل برد و جایی برای نشستن او در کلاس کانون شادی پیدا کرد.
دخترک از اینکه برای او جا پیدا شده بود بی اندازه خوشحال بود و شب موقع خواب به بچه هایی که جایی برای پرستیدن خداوند عیسی نداشتند فکر می کرد.
چند سال بعد، آن دختر کوچولو در همان آپارتمان فقیرانه اجاره ای که داشتند، فوت کرد. والدین او با همان کشیش خوش قلب و مهربانی که با دخترشان دوست شده بود، تماس گرفتند تا کارهای نهایی و کفن و دفن دخترک را انجام دهد.
در حینی که داشتند بدن کوچکش را جا به جا می کردند، یک کیف پول قرمز چروکیده و رنگ و رو رفته پیدا کردند که به نظر می رسید دخترک آن را از آشغال های دور ریخته شده پیدا کرده باشد.
داخل کیف 57سنت پول و یک کاغذ وجود داشت که روی آن با یک خط بد و بچگانه نوشته شده بود: "این پول برای کمک به کلیسای کوچکمان است برای اینکه کمی بزرگ تر شود تا بچه های بیش تری بتوانند به کانون شادی بیایند."

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط م-ق 91/9/4:: 10:51 صبح     |     () نظر
   1   2   3   4   5   >>   >