• وبلاگ : وب سايت علوم اجتماعي
  • يادداشت : درس سوم تاريخ سوم
  • نظرات : 1 خصوصي ، 33 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    در خلال يا پس از يک بارندگي شديد ، مقدار دبي رودخانه به سرعت افزايش يافته و درنتيجه آب از بستر عادي خود سر ريز نموده و دشت سيلابي و مناطق اطراف را دربر مي‌گيرد. با بررسي دشت سيلابي قديمي و آبرفتهاي آن ، شايد بتوان با درجه‌اي از تقريب احتمال وقوع و بزرگي سيلهاي آتي منطقه را مشخص کرد. اصولا بزرگي سيلها و تکرار آنها در طول زمان تابع شدت بارندگي ، نفوذپذيري زمين و وضع توپوگرافي منطقه است.

    البته امروزه به دليل دخالتهاي بي رويه در بسياري نقاط که قبلا سيل نمي‌آمده ، طغيانهاي بزرگي مشاهده مي‌شود. فعاليت بشر به چند صورت احتمال وقوع سيل را افزايش مي‌دهد. از آن جمله مي‌توان به ساختمان سازي در دشت سيلابي رود که مستلزم اشغال بخشهايي از آن است و باعث کاهش ظرفيت طبيعي رود مي‌شود، اشاره کرد. به اين ترتيب محدوده‌اي از دشت سيلابي که در زمان طغيان زير آب مي‌رود، گسترده تر مي‌گردد.

    شهر سازيها و حذف گياهان باعث کاهش مقدار آب نفوذي و افزايش آب سطحي مي‌شود. حجم زياد آب از يک طرف بر برزگي طغيان مي‌افزايد و از طرفي با افزايش فرسايش ، رسوباتي به وجود مي‌آورد که با برجاي گذاشتن آنها ظرفيت بستر اصلي رود کاهش مي‌يابد. موارد پيش معمولا تاثير تدريجي دارند، ولي سيلهاي ناگهاني و فاجعه آميز اغلب بر اثر تخريب سدها و بندها ، ايجاد مي‌شوند.
    در خلال يا پس از يک بارندگي شديد ، مقدار دبي رودخانه به سرعت افزايش يافته و درنتيجه آب از بستر عادي خود سر ريز نموده و دشت سيلابي و مناطق اطراف را دربر مي‌گيرد. با بررسي دشت سيلابي قديمي و آبرفتهاي آن ، شايد بتوان با درجه‌اي از تقريب احتمال وقوع و بزرگي سيلهاي آتي منطقه را مشخص کرد. اصولا بزرگي سيلها و تکرار آنها در طول زمان تابع شدت بارندگي ، نفوذپذيري زمين و وضع توپوگرافي منطقه است.

    البته امروزه به دليل دخالتهاي بي رويه در بسياري نقاط که قبلا سيل نمي‌آمده ، طغيانهاي بزرگي مشاهده مي‌شود. فعاليت بشر به چند صورت احتمال وقوع سيل را افزايش مي‌دهد. از آن جمله مي‌توان به ساختمان سازي در دشت سيلابي رود که مستلزم اشغال بخشهايي از آن است و باعث کاهش ظرفيت طبيعي رود مي‌شود، اشاره کرد. به اين ترتيب محدوده‌اي از دشت سيلابي که در زمان طغيان زير آب مي‌رود، گسترده تر مي‌گردد.

    شهر سازيها و حذف گياهان باعث کاهش مقدار آب نفوذي و افزايش آب سطحي مي‌شود. حجم زياد آب از يک طرف بر برزگي طغيان مي‌افزايد و از طرفي با افزايش فرسايش ، رسوباتي به وجود مي‌آورد که با برجاي گذاشتن آنها ظرفيت بستر اصلي رود کاهش مي‌يابد. موارد پيش معمولا تاثير تدريجي دارند، ولي سيلهاي ناگهاني و فاجعه آميز اغلب بر اثر تخريب سدها و بندها ، ايجاد مي‌شوند.
    در خلال يا پس از يک بارندگي شديد ، مقدار دبي رودخانه به سرعت افزايش يافته و درنتيجه آب از بستر عادي خود سر ريز نموده و دشت سيلابي و مناطق اطراف را دربر مي‌گيرد. با بررسي دشت سيلابي قديمي و آبرفتهاي آن ، شايد بتوان با درجه‌اي از تقريب احتمال وقوع و بزرگي سيلهاي آتي منطقه را مشخص کرد. اصولا بزرگي سيلها و تکرار آنها در طول زمان تابع شدت بارندگي ، نفوذپذيري زمين و وضع توپوگرافي منطقه است.

    البته امروزه به دليل دخالتهاي بي رويه در بسياري نقاط که قبلا سيل نمي‌آمده ، طغيانهاي بزرگي مشاهده مي‌شود. فعاليت بشر به چند صورت احتمال وقوع سيل را افزايش مي‌دهد. از آن جمله مي‌توان به ساختمان سازي در دشت سيلابي رود که مستلزم اشغال بخشهايي از آن است و باعث کاهش ظرفيت طبيعي رود مي‌شود، اشاره کرد. به اين ترتيب محدوده‌اي از دشت سيلابي که در زمان طغيان زير آب مي‌رود، گسترده تر مي‌گردد.

    شهر سازيها و حذف گياهان باعث کاهش مقدار آب نفوذي و افزايش آب سطحي مي‌شود. حجم زياد آب از يک طرف بر برزگي طغيان مي‌افزايد و از طرفي با افزايش فرسايش ، رسوباتي به وجود مي‌آورد که با برجاي گذاشتن آنها ظرفيت بستر اصلي رود کاهش مي‌يابد. موارد پيش معمولا تاثير تدريجي دارند، ولي سيلهاي ناگهاني و فاجعه آميز اغلب بر اثر تخريب سدها و بندها ، ايجاد مي‌شوند.
    در خلال يا پس از يک بارندگي شديد ، مقدار دبي رودخانه به سرعت افزايش يافته و درنتيجه آب از بستر عادي خود سر ريز نموده و دشت سيلابي و مناطق اطراف را دربر مي‌گيرد. با بررسي دشت سيلابي قديمي و آبرفتهاي آن ، شايد بتوان با درجه‌اي از تقريب احتمال وقوع و بزرگي سيلهاي آتي منطقه را مشخص کرد. اصولا بزرگي سيلها و تکرار آنها در طول زمان تابع شدت بارندگي ، نفوذپذيري زمين و وضع توپوگرافي منطقه است.

    البته امروزه به دليل دخالتهاي بي رويه در بسياري نقاط که قبلا سيل نمي‌آمده ، طغيانهاي بزرگي مشاهده مي‌شود. فعاليت بشر به چند صورت احتمال وقوع سيل را افزايش مي‌دهد. از آن جمله مي‌توان به ساختمان سازي در دشت سيلابي رود که مستلزم اشغال بخشهايي از آن است و باعث کاهش ظرفيت طبيعي رود مي‌شود، اشاره کرد. به اين ترتيب محدوده‌اي از دشت سيلابي که در زمان طغيان زير آب مي‌رود، گسترده تر مي‌گردد.

    شهر سازيها و حذف گياهان باعث کاهش مقدار آب نفوذي و افزايش آب سطحي مي‌شود. حجم زياد آب از يک طرف بر برزگي طغيان مي‌افزايد و از طرفي با افزايش فرسايش ، رسوباتي به وجود مي‌آورد که با برجاي گذاشتن آنها ظرفيت بستر اصلي رود کاهش مي‌يابد. موارد پيش معمولا تاثير تدريجي دارند، ولي سيلهاي ناگهاني و فاجعه آميز اغلب بر اثر تخريب سدها و بندها ، ايجاد مي‌شوند.




    جزر و مد ، پايين‌ رفتن‌ و بالا آمدن‌ متناوب‌ روزانه سطح‌ آب‌ اقيانوسها، درياها و درياچه‌هاي‌ بزرگ‌، به‌ دليل‌ تأثير گرانش‌ (جاذبه‌) ماه‌ و تا حدودي‌ خورشيد. آب‌ در هنگام‌ جزر، پايين‌ مي‌رود و در مد بالا مي‌آيد.

    پديده جزر و مد موردتوجه‌ ايرانيان‌ باستان‌ بوده‌، چنانكه‌ در بندهش‌ (ص‌ 74) آمده‌ است‌ كه‌ دو «باد» از پيش‌ (جانب‌) ماه‌ مي‌وزد، يكي‌ را «فرود آهَنج‌» (جزر) و ديگري‌ را «بر آهَنج‌» (مد) مي‌خوانند. طبيعيدانان‌ و جغرافيدانان‌ دوره اسلامي‌ نيز به‌ سبب‌ كنجكاوي‌ علمي‌ و نيز تأثير جزر و مد بر زندگي‌ ساكنان‌ شهرهاي‌ حاشيه درياها و اقيانوسها در قلمرو اسلامي‌، به‌ اين‌ پديده‌ توجه‌ داشته‌اند.

    عقايد دانشمندان‌ مسلمان‌ در باره جزر و مد تا حدود زيادي‌ متأثر از آراي‌ جغرافيدانان‌، دريانوردان‌ و اخترشناسان‌ يوناني‌ بوده‌ است‌. بسياري‌ از طبيعيدانان‌ و اخترشناسان‌ يوناني‌ به‌درستي‌ آگاه‌ بودند كه‌ جزر و مد عمدتاً ناشي‌ از تأثير ماه‌ بر آب‌ اقيانوسها و درياهاست‌.

    اراتستن‌ (منجم‌ يوناني‌، 273ـ192 ق‌ م‌) در توضيح‌ نوسانات‌ سطح‌ آب‌ درياها، به‌ويژه‌ در تنگه‌ها، اشاره‌ كرده‌ است‌ كه‌ هنگام‌ طلوع‌ و غروب‌ ماه‌، مد آغاز مي‌شود و پس‌ از گذر ماه‌ از نصف‌النهار بالايي‌ يا پاييني‌ ناظر، پايان‌ مي‌يابد و جزر آغاز مي‌شود. به‌ نوشته سلوكوس‌ (312ـ280 ق‌ م‌) و ابرخُس‌ (منجم‌ يوناني‌، نيمه قرن‌ دوم‌ پيش‌ از ميلاد) موقعيت‌ ماه‌ نسبت‌ به‌ خورشيد (مقارنه‌، مقابله‌، تربيع‌) و موقعيت‌ ناظر، بر ارتفاع‌ مد تأثير دارد ( رجوع کنيد به د. اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، ذيل‌ «المدّ و الجزر»). به‌ نقل‌ ادريسي‌ (متوفي‌560؛ ج‌ 1، ص‌ 93) ساطوطس‌ (شايد منظور ساتوروس‌ ، حكيم‌ يوناني‌ و معلم‌ طب‌ جالينوس‌، باشد) عقيده‌ داشت‌ كه‌ امتلاء ماه‌ (كامل‌ شدن‌ ماه‌) سبب‌ [ افزايش‌ دامنه ] جزر و مد مي‌شود. برخي‌ از يونانيان‌ عقايدي‌ شبه‌علمي‌ يا موهوم‌ در باره جزر و مد داشتند، چنانكه‌ ثاوفرسطوس‌ (323ـ 287 ق‌ م‌) وزيدن‌ باد را منشأ جزر و مد مي‌دانست‌ ( رجوع کنيد به د. اسلام‌ ، همانجا). ادريسي‌ (همانجا) همچنين‌ نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌ ارسطو (384ـ322 ق‌ م‌) و ارشميدس‌ (287ـ212 ق‌ م‌) خورشيد را موجب‌ حركت‌ بادها و ايجاد جزر و مد مي‌دانستند. پومپونيوس‌ ملا (5 ق‌ م‌ 42 ميلادي‌)، جغرافيدان‌ اسپانيايي‌، اگرچه‌ ماه‌ را بر جزر و مد مؤثر مي‌دانست‌، دو فرضيه ديگر نيز مطرح‌ كرد: جزر و مد نتيجه تنفس‌ زمين‌ يا تأثير حفره‌هاي‌ آن‌ بر آب‌ درياهاست‌ (رجوع کنيد به د. اسلام‌ ، همانجا).فاطمه علي عسكريان

    نازم آن آ موزگاري رائ كه در يك نصفه روز دانش آموزان عالم را هم ه دانا كند ابتدا قانو ن آزاذي نويسد بر زمين بعد از ان با خون هفتاد و دو تن امضا كند.

    از زحمات بي پايان شما سپاس گزارم . اگر سو الات نمونه دولتي و مسابقات ععلمي نيز مجددا در وبلاگ گنجانده شود عالي است. فاطمه علي عسكريان ابو القاسم

    جريان اقيانوسي

    از ويکي‌پديا، دانشنامه? آزاد

    پرش به: ناوبري, جستجو
    جريان‌هاي دريايي (????)
    جريان‌هاي مهم دريايي.

    جريان اقيانوسي(به انگليسي: ocean current) يک جريان آب در درون يک اقيانوس مي‌باشدجريان‌ها رودهايي هستند که دمايشان از دماي اقيانوس کمتر يا بيشتر است.اين جريان‌ها غالبا به شکل يک دايره بوده و يا يک چرخه کامل را طي مي‌کنند. يکي از مهم‌ترين و معروفترين جريان‌هاي دريايي،جريان گلف استريم است که باعث انتقال هواي گرم از يک نقطه زمين به نقط ديگر مي‌شود فاطمه علي عسكريان

    مقدمه

    ستار قره‌داغي سومين پسر حاج حسن قره داغي در سال 1285 ق ( 1868 ميلادي) به دنيا آمد. او از اهالي قره‌داغ آذربايجان بود که در مقابل قشون عظيم محمد علي شاه پس از به توپ بستن مجلس شوراي ملي و تعطيلي آن که براي طرد و دستگير کردن مشروطه خواهان تبريز به آذربايجان گسيل شده بود ايستادگي کرد و بناي مقاومت گذارد. وي مردم را بر ضد اردوي دولتي فرا خواند و خود رهبري آن را بر عهده گرفت و به همراه ساير مجاهدين و باقرخان سالار ملي مدت يک سال در برابر قواي دولتي ايستادگي کرد و نگذاشت شهر تبريز به دست طرفداران محمد علي شاه بيفتد. اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان، به زمان کودکي اش بر مي‌گشت. او و دو برادر بزرگ‌ترش اسماعيل و غفار از کودکي علاقه وافري به تيراندازي و اسب سواري داشتند، اما اسماعيل فرزند ارشد خانواده در اين امر پيشي گرفته بود و شب و روزش به اسب تازي، تيراندازي و نشست و برخاست با خوانين و بزرگان سپري مي‌شد، سرانجام او در پي اعتراض به حاکم وقت دستگير و محکوم به اعدام شد. اين امر کينه‌اي در دل ستار ايجاد کرد و نسبت به ظلم درباريان و حکام قاجاري خشمگين شد.


    جواني

    ستار در جواني به جرگه لوطيان (جوانمردان، يا اهل فتوت) محله اميرخيز تبريز درآمد و در همين باب در حالي که به دفاع از حقوق طبقات زحمتکش بر مي‌خاست با مأمورين محمدعلي شاه درافتاد و به ناچار از شهر گريخت و مدتي به راهزني مشغول شد، اما از ثروتمندان مي‌گرفت و به فقرا مي‌داد. سپس با ميانجيگري پاره‌اي از بزرگان به شهر آمد و چون در جواني به درستي و امانتداري در تبريز شهرت داشت به همين دليل مالکان حفاظت از املاک خود را به او مي‌سپردند. او هيچ گاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آميخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگي و اعتقادات مذهبي و وطن دوستي اش، او را در صف فرهيختگان عصر قرار مي‌داد.


    مقاومت

    او در مدت يازده ماه از 20 جمادي الاول 1326 ق تا هشتم ربيع الثاني 1327 ق رهبري ِ مجاهدين تبريز و ارامنه و قفقازي‌ها را بر عهده داشت و مقاومت شديد و طاقت فرساي اهالي تبريز در مقابل سي و پنج الي چهل هزار نفر قشون دولتي، با راهنمايي و رهبريت او انجام گرفت، به طوري که شهرت او به خارج از مرزهاي کشور رسيد و در غالب جرايد اروپايي و امريکايي هر روز نام او با خط درشت ذکر مي‌شد و درباره مقاومت‌هاي سرسختانه وي مطالبي انتشار مي‌يافت.

    در اواخر کارِ محاصره تبريز قواي روسيه با موافقت دولت انگليس به سوي تبريز آمد و راه جلفا را باز کرد. قواي دولتي با ديدن قواي روس به تهران بازگشت و محاصره تبريز پايان گرفت، اما ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد و در اواخر جمادي الثاني 1327 ق (اواخر ماه مه 1909 م) به ناچار با همراهانش به قنسول خانه عثماني در تبريز پناهنده شد. در منابع ذکر شده‌است که ستارخان به کنسول روس (پاختيانوف) که مي‌خواست بيرقي از کنسول خانه خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در زينهار دولت روس قرار دهد گفت: «ژنرال کنسول، من مي‌خواهم که هفت دولت به زير بيرق دولت ايران بيايند. من زير بيرق بيگانه نمي‌روم.»

    پس از عقب نشيني قواي روس مردم شهر به رهبري ستارخان در برابر حاکم مستبد تبريز رحيم خان قد علم کردند و او را از شهر بيرون راندند، اما اندکي بعد ستارخان در زير فشار دولت روس، دعوت تلگرافي ِ آخوند ملامحمدکاظم خراساني و جمعي از مليون را پذيرفت و با لقب سردار ملي به سوي تهران حرکت کرد. در اين سفر باقرخان سالار ملي نيز همراه او بود.

    هدف دولت مشروطه از اين اقدام که به بهانه تجليل از ستارخان و باقرخان صورت گرفته بود در واقع کنترل آذربايجان و خلع سلاح مجاهدين تبريز بود. روز شنبه 7 ربيع الاول سال 1328 ق در شب عيد نوروز، جمعيت زيادي از مردم و رجال شهر از جمله يپرم خان ارمني براي وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درميان هلهله جمعيت از منزل خود بيرون آمدند و به سوي تهران حرکت کردند. در بين راه نيز در شهرهاي ميانه، زنجان، قزوين و کرج استقبال باشکوهي از اين دو مجاهد راستين آزادي به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نيمي از شهر براي استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسير چادرهاي پذيرايي آراسته با انواع تزيينات، و طاق نصرت‌هاي زيبا و قالي‌هاي گران قيمت و چلچراغ‌هاي رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خيابان‌هاي ورودي شهر، تابلوهاي زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده مي‌شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلي که در چادر آذربايجاني‌هاي مقيم تهران تدارک ديده شده بود به سوي محلي که براي اقامتش در منزل صاحب اختيار (محلي در خيابان سعدي کنوني) در نظر گرفته بودند رفت. او مدت يک ماه مهمان دولت بود، اما به دليل وجود سربازان و کمي جا دولت، محل باغ اتابک (محل فعلي سفارت روسيه) را به اسکان ستارخان و يارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و يارانش اختصاص داد. پس از چند روزي که نيروهاي هر دو طرف در محل‌هاي تعيين شده اسکان يافتند مجلس طرحي را تصويب نمود که به موجب آن تمامي مجاهدين و مبارزين غيرنظامي از جمله افراد ستارخان و خود او مي‌بايست سلاح‌هاي خود را تحويل دهند. اين تصميم به دليل بروز حوادث ناگوار و ترور مرحوم سيد عبدالله بهبهاني و ميرزاعلي محمدخان تربيت از سران مشروطه گرفته شده بود.، اما ياران ستارخان از پذيرفتن اين امر خودداري کردند. به تدريج مجاهدين ديگري که با اين طرح مخالف بودند به ستارخان و يارانش پيوستند و اين امر موجب هراس دولت مرکزي شد. سردار اسعد به ستارخان پيغام داد که «به سوگندي که در مجلس خورديد وفادار باشيد و از عواقب وخيم عدم خلع سلاح عمومي بپرهيزيد.»، اما باز ياران ستارخان راضي به تحويل سلاح نشدند.


    مرگ

    بعدازظهر اول شعبان 1328 ق قواي دولتي، که جمعا سه هزار نفر مي‌شدند به فرماندهي يپرم خان، يار قديمي ستارخان در تبريز و رئيس نظميه وقت باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چندبار پيغام، هجوم نظاميان به باغ صورت گرفت و جنگ بين قواي دولتي و مجاهدين آغاز گشت. در اين جنگ قواي دولتي از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تير استفاده کردند و به فاصله 4 ساعت 300 نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پيش گرفت، اما در مسير پله‌ها در يکي از راهروهاي عمارت تيري به پايش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکي بعد قواي دولتي او را دستگير کردند و به منزل صحصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند ( 30 رجب 1328 ق).

    بعد از اين وقايع، ستارخان خانه نشين شد و پزشکان حاذق براي مداواي پاي او تمام تلاش خود را کردند، اما معالجات به جايي نرسيد و در تاريخ 28 ذي الحجه 1332 هـ. ق ( 25 آبان 1293 ش / 16 نوامبر 1914 م) در تهران دار فاني را وداع گفت و در باغ طوطي در جوار بقعه حضرت عبدالعظيم حسني در شهرري درحالي که هزاران هزار تهراني با چشماني گريان جنازه او را تشييع مي‌کردند به خاک سپرده شد. او هنگام فوت حدود 53 سال داشت.

    منبع:

    آفتاب: ميرزا يونس معروف به ميرزا کوچک فرزند ميرزا بزرگ اهل رشت، در سال 1259 شمسي ديده به جهان گشود. سالهاي نخست عمر را در مدرسه حاجي حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه جامع آن شهر به آموختن مقدمات علوم ديني سپري کرد. در سال 1286 شمسي در گيلان به صفوف آزاديخواهان پيوست و براي سرکوبي محمد علي شاه روانه تهران شد. همزمان با اوج گيري نهضت مشروطه در تهران شماري از آزاديخواهان رشت کانوني به نام مجلس اتحاد تشکيل دادند و افرادي را به عنوان فدائي گرد آوردند.

    ميرزا کوچک خان که در آن دوران يک طلبه بود و افکار آزادي خواهانه داشت به مجلس اتحاد پيوست. در سال 1294 شمسي به جاي مجلس اتحاد (هيئت اتحاد اسلام) از يک گروه هفده نفري در رشت تشکيل گرديد. بيشتر افراد اين گروه روحاني بودند و ميرزا کوچک خوان عضو موثر آن بود. اين هيئت هدف خود را خدمت به اسلام و ايران اعلام کرد و بزودي ميرزا کوچک خوان رهبري آن را به عهده گرفت. پس از اشغال نواحي شمالي ايران از سوي ارتش روسيه تزاري هيئت اتحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزاري پرداخت و يک گروه مسلح به عنوان فدايي تشکيل داد و روستاي کسما را از ناحيه فومن مرکز کار خود قرار داد و در آنجا سازمان اداري و نظامي به وجود آورد. هيئت اتحاد اسلام پس از چندي به کميته اتحاد اسلام تبديل شد و اعضاي آن به 27 نفر افزايش يافت و رهبري کميته را ميرزا به عهده گرفت و تا پايان سال 1296 شمسي بخش وسيعي از گيلان و مازندران و طارم و آستارا و طالش و تنکابن زير نفوذ کميته اتحاد اسلام در آمد. اين کميته «نهضت جنگل» يا «حزب جنگل» ناميده شده است.

    براي از بين بردن نهضت جنگل وثوق الدوله اقدامات زيادي بکار برد و نامه تأمين براي ميرزا کوچک خان نوشت ولي ميرزا نپذيرفت و پس از درگيريهاي فراوان عده‌اي از سران نهضت از جمله دکتر حشمت تسليم نيروهاي دولتي در رشت شدند. در اين درگيري شماري از افراد کشته شدند و دکتر حشمت دستگير و در دادگاه نظامي در 4 ارديبهشت 1298 محکوم به اعدام شد. چون مذاکرات صلح با جنگليها به نتيجه نرسيد نيروهاي دولتي به تعقيب جنگليها پرداختند.

    برخي از نيروها متفرق، برخي تسليم و برخي کشته شدند. با چنين وضع سخت و دردناکي ميرزا در سرماي شديد زمستان از همسرش خداحافظي مي‌کند و در اعماق جنگل عقب مي‌نشيند تا بتواند نيروهاي پراکنده را در فرصت مناسب جمع آوري و ساماندهي کند، اما در اثر سرما از بين مي‌رود. رهبر نهضت جنگل يک روحاني و مرد دين بود، او انقلاب جنگل و همه مظاهر آن را از دريچه انديشه‌هاي سياسي که از اسلام آموخته بود مي‌نگريست. او يک باره دست به قيام مسلحانه نزد، همه راهها را آزمود و مردانه پا به صحنه کارزار نهاد.
    او شاهد به توپ بستن مجلس توسط محمد علي شاه و تحصن علما در سفارت عثماني بود. او به اميد نجات مشروطه به مجاهدين پيوست و در فتح قزوين شرکت کرد و همچنين در فتح تهران نيز شرکت نمود و با قواي استبداد جنگيد.

    وي از مجاهدان مشروطيت و از وفاداران به اسلام بود و سخت به اتحاد جهان اسلام عشق مي‌ورزيد. تاخت و تازهاي خارجي در صحنه سياست و اقتصاد کشور و سياست بازي عناصر منافق و خود فروخته وضع آشفته تر گيلان و بي کفايتي دولتمردان انگيزه هايي بود که اين روحاني جوان، حساس و دلسوخته را به ميدان سياست و سپس به صحنه کارزار کشاند.

    نخست در برابر استبداد محمد علي شاه ايستاد و سپس با شخصيتهاي با نفوذ تماس گرفت و در آخرين مرحله از تلاش خود سلاح به دست گرفت و در برابر نيروهاي بيگانه به مقاومتي جانانه پرداخت. او بارها در برابر مردم گيلان هدف از نهضت خود را احياي قوانين اسلام اعلام کرد و ياد آور شد که ميرزا کوچک هرگز اسلحه را از خود دور نميکند مگر وقتي که مطمئن باشد افراد ايراني از تجاوز متجاوزان بيگانه و ستمکاران داخلي مصون و از امنيت و رفاه برخوردار هستند.فاطمه ابو القاسم

    بيوگرافي و زندگينامه

    رئيس علي دلواري فرزند رئيس محمد، كدخداي ده دلوار(1) بود كه در سال 1260 شمسي متولد شد. او درعصر مشروطيت جواني بيست و چهارساله، بلند همت، شجاع، در صدق و وفا بي مانند و در حبّ وطن كم نظير و در توكل به خدا ضرب المثل بود. اگرچه سواد كامل و معلومات كافي نداشت، اما پاكي سرشت و صفات حميده او طوري بود كه زبانزد خاص و عام بود. رئيس علي بعد از اين كه قواي اشغالگر انگلستان بوشهر را به تصرف خود درآوردند با شجاعتي وصف ناپذير به مقابله پرداخت و شكست سنگيني بر قواي انگلستان وارد كرد و در حين مبارزه با دشمنان اسلام و ايران، از پشت مورد هدف گلوله فرد خائني قرار گرفت و در منطقه تنگك صفر، در بيست و سوم شوال1333ه ق/3 سپتامبر 1915، به شهادت رسيد.بوشهر از بنادر بزرگ و مهم ايران است كه قريب به يك صد سال است، به عنوان مركز بنادر جنوب كشور شناخته مي شود. قبل از ورود دين اسلام به ايران، بندري به نام بوشهر اساساً وجود نداشته است و آبادي در دو فرسنگي سمت جنوب بوشهر در ساحل دريا بوده كه آن جا را " ريشهر" مي ناميده اند.

    به قول مؤلفين" فارسنامه ناصري" و" گنج دانش"، بوشهر از زمان كريم خان زند رو به آبادي گذاشت و در زمان ناصرالدين شاه رو به عمران بيشتر گذاشت و از بنادر تجاري مهم محسوب شد. تا در سال 1273 ه. ق، كه شهر هرات از طرف دولت ايران محاصره شد، انگليسي ها كه ترسيده بودند و براي انصراف ايران از تصرف هرات كه كليد هندوستان شمرده مي شد، سي فروند كشتي جنگي به خليج فارس فرستادند و پس از جنگ با دلاورمردان تنگستان اين بندر را تصرف كردند.( اين درگيري بين باقرخان ضابط تنگستاني و پسر رشيدش احمدخان تنگستاني با چهارصد تفنگچي در قلعه ريشهر روي داد و احمدخان تنگستاني به همراه 72 نفر شهيد شدند.)

    در آغاز جنگ جهاني اول(1914) قواي روس از شمال و نيروهاي انگلستان از جنوب، كشور ما را در معرض هجوم قرار دادند و كشتي هاي جنگي انگلستان در مقابل بوشهر لنگر انداختند و نيروهاي اشغالگر در 8 اوت 1915، برابر با 17 مرداد 1294(26 رمضان1333)، شهر بوشهر را به اشغال خود درآورند. يك روز پس از اشغال بوشهر، چهارده نفر از ساكنين آن عليه اشغالگران اعتراض كردند، ولي چون اهل جدال و اسلحه نبودند دستگير و به هندوستان تبعيد شدند.

    "رئيس علي خان دلواري" و "شيخ حسين خان چاه كوتاهي" و "زاير خضرخان اهرمي" سه نفر خوانين دلير تنگستان از اين وقايع آگاه شدند و تصميم گرفتند كه عليه دشمن قيام و در مقام دفاع از وطن برآيند.

    حدود دو ماه قبل از اين كه قواي انگلستان بوشهر را اشغال كنند، ژنرال كاكس كنسول انگلستان در خليج فارس، نامه اي به مرحوم "شيخ محمد حسين برازجاني" روحاني متنفذ و مجتهد معروف دشتستان نوشت كه جواب آن نامه انگيزه قيام رئيس علي دلواري آن قهرمان نامي ايران و اسلام شد.

    كنسول انگلستان در اين نامه از شيخ محمدحسين برازجاني خواسته بود كه از نفوذ خود استفاده كند و از هر گونه آشوب و قيام عليه اشغالگران جلوگيري نمايد. در اين نامه تأكيد شده بود كه از دشمني با دولت انگلستان هيچ سودي عايد ملت ايران نخواهد شد، بلكه در صورتي كه ايرانيان وارد جنگ شوند، انگلستان يك سوم خاك ايران را به تصرف خود در خواهد آورد.

    شيخ، در پاسخ به اين نامه تمام مصيبت ها را از طرف دولت انگلستان برشمرده و اعلام كرده بود كه چنانچه عمليات انتقام جويانه عليه اشغالگران صورت پذيرد، مسؤوليت آن بر عهده انگليسي ها خواهد بود.

    رئيس علي، در نامه هاي متعدد به شيخ محمدحسين برازجاني براي جهاد و قيام عليه قواي انگلستان كسب تكليف مي كند كه سرانجام مرحوم شيخ صورتي از حكم جهادي كه مراجع شيعه از نجف اشرف ارسال داشته بودند به ضميمه حكم خود مبني بر وجوب جهاد با كفار انگليسي و جلوگيري از رخنه آن ها به بنادر جنوب و دشتستان و تنگستان و لزوم همكاري خوانين اين مناطق و بسيج مردم مسلمان براي رفتن به ميدان جنگ صادر مي كند و براي همه خوانين مي فرستد.

    رئيس علي دلواري همين كه از حكم جهاد مرحوم شيخ محمد حسين برازجاني و ديگر مراجع ديني آگاهي مي يابد، آماده نبرد با امپراطوري انگلستان مي شود و مقدمات كار را در خانه حاج سيد محمد رضاي كازروني فراهم مي سازد.

    رئيس علي همراه دوستش خالو حسين دشتي در اوايل ماه رمضان 1333 ه.ق، در عمارت حاج سيد محمدرضا كازروني، پس از مذاكراتي با وي آمادگي خود را براي دفاع از بوشهر و جلوگيري از پيشروي نيروهاي انگليسي اعلام مي دارد.

    رئيس علي پس از اظهار تشكر، قرآن مجيد را مي طلبد و همين كه خادم قرآن مي آورد برمي خيزد و تعظيم مي كند و با احترام تمام آن را روي ميز جلو خود مي گذارد، آن گاه رو به حاضرين كرده و مي گويد:

    " اي كلام الله گفتار مرا شاهد باش. من به تو سوگند ياد مي كنم كه اگر انگليسي ها بخواهند بوشهر را تصرف كنند و به خاك وطن من تجاوز نمايند، در مقام مدافعه برآيم و تا آخرين قطره خون من بر زمين نريخته است، دست از جنگ و ستيز با آنان نكشم و اگر غير از اين رفتار كنم، در شمار منكرين و كافرين به تو باشم و خدا و رسول از من بيزار شوند."


    بعد از اشغال شهر بوشهر در 26 رمضان1333ه.ق، نيروهاي انگليسي قصد تصرف ناحيه دلوار را مي كنند. دلوار محلي بود كه پيش از آن چندبار سربازان انگليسي به آن جا تجاوز كرده، اما طعم تلخ شكست را در اين ناحيه چشيده بودند.

    رئيس علي خان دلواري و شيخ حسين خان چاه كوتاهي و زايرخضرخان اهرمي از اين وقايع آگاه و در مقام دفاع از وطن برمي آيند.

    قيام دليران تنگلستان عليه اشغالگران آغاز مي شود و نيروهاي متجاوز انگليسي كه قريب به پنج هزار نفر بودند در دام دلير مردان تنگستاني گرفتار مي آيند و عده زيادي از متجاوزان انگليسي در اين حمله از بين مي روند. قيام مردم تنگستان بر روي هم هفت سال طول مي كشد و در اين مدت دليران تنگستاني دو هدف عمده را دنبال مي كنند:

    1. پاسداري از بوشهر و دشستان و تنگستان به عنوان منطقه سكونت خود.

    2. جلوگيري از حركت قواي بيگانه به درون مرزهاي ايران و دفاع از استقلال وطن.

    رئيس علي دلواري كه در حقيقت روح قيام شورانگيز مردم جنوب ايران به شمار مي رفت و از حيث خصايص اخلاقي و نظامي بر سايرين تفوق داشت، قبل از اين كه زندگي را بدرود گويد، بارها مرگ خود را پيش بيني كرده بود تا اين كه سرانجام، در شب هجوم دشمن در ناحيه " تنگك صفر" هنگام شبيخون به دشمن از پشت سر توسط غلامحسين تنگكي در روز بيست و سوم شوال1333 ه.ق، به فيض شهادت نايل مي آيد. درباره علل قتل رئيس علي به صراحت نمي توان چيزي گفت. چه وقايع نگاران و مورخان آن عصر به اين موضوع اشاره نكرده اند. ولي غلامحسين تنگكي قبل از به شهادت رساندن رئيس علي خطاب به صاحب منصب انگليس گفته است:" من تشنه خون رئيس علي هستم، چون جد او قاتل پسرعموي من است و مدت هاست كه منتظر هستم با يك گلوله او را سوراخ كنم."


    رئيس علي سمبل مبارزه با استعمار

    رئيس علي دلواري در مبارزه با استعمار چهره واقعي و ژرفاي ايمان خود را نشان داد و به قيام خونين ضد اجنبي مردم نواحي دشتي، دشتستان و تنگستان رنگ خاصي بخشيد.

    روح استقلال طلبي و عشق به ميهن و غيرت و حميت وي از او شخصيتي به وجود آورده بود كه آوازه جانبازي و فداكاري اش در سراسر ايران طنين افكند. وي نبرد عليه قواي مهاجم را وظيفه ملي و مذهبي خود مي دانست و فعاليت هاي ضد انگليسي او از اين اعتقاد مايه مي گرفت و تقويت مي شد. رئيس علي قاطعانه تصميم گرفت خود را فداي استقلال و تماميت ارضي وطن كند. مقامات انگليسي كه اغلب با تزوير و نيرنگ و پرداخت رشوه و زر و سيم بر حريف چيره مي شدند، پس از اتخاذ تصميم قطعي درباره اشغال بوشهر و پيشروي به سوي شيراز به منظور تطميع رئيس علي، دونفر از متابعان حيدرخان حيات داودي را به دلوار گسيل مي دارند تا به زعم خود موافقت او را مبني بر پياده شدن قواي انگليس در كرانه خليج فارس و حركت به سوي شيراز جلب كنند. نمايندگان حيدرخان ضمن ملاقات با رئيس علي متذكر مي شوند كه چنانچه او از قيام عليه قواي اشغالگر صرف نظر كند، مقامات انگليسي چهل هزارپوند به او خواهند پرداخت. رئيس علي با صراحت و شجاعت تمام مي گويد:" چگونه مي توانم بي طرفي اختيار كنم در حالي كه استقلال ايران در معرض خطر جدي قرار گرفته است؟"

    محمدتقي پسيان

    پرش به: ناوبري, جستجو
    کلنل محمدتقي خان پسيان
    محمد تقي پسيان
    شناسنامه
    نام کامل کلنل محمد تقي خان پسيان
    زادروز ???? شمسي
    زادگاه محله سرخاب تبريز،
    تاريخ مرگ ? مهر ????
    ???? هجري قمري
    محل مرگ جعفرآباد قوچان،
    اطلاعات سياسي
    سمت فرمانده ژاندارمري خراسان
    اين جعبه: نمايشبحثويرايش

    کلنل محمدتقي خان پسيان (???? تبريز - ???? قوچان) از نظاميان اواخر دوره? قاجاريه در ايران است.

    < type=text/java> //

    محمدتقي معروف به کلنل محمدتقي خان پسيان در سال ???? ش. در تبريز زاده شد. رستم بيگ جد خاندان پسيان بعد از عهدنامه ترکمنچاي و جدايي شهرهاي قفقاز از ايران زندگي زيرسلطه بيگانگان روس را برنتابيد و به تبريز مهاجرت کرد. رستم بيگ و پدر محمدتقي ياور محمد باقرخان روابط نزديکي با مقامات با نفوذ تبريز از جمله ميرزاتقي خان اميرکبير داشتند. فرزندان رستم بيگ همگي از مقامات نظامي بودند و بعضي چون عليقلي و غلامرضا در جنگ با انگليس در شيراز کشته شدند. محمدتقي در منزل و مدرسه لقمانيه تبريز به تحصيل علوم و زبانهاي خارجي پرداخت و در پانزده سالگي .فاطمه علي عسكريان ا

    دليل اصلي قيام آن بود که وثوق‌الدوله براي تصويب قرارداد نياز به مجلسي يکدست داشت ولي خياباني موفق شده بود علي رغم اعمال نفوذ وثوق، شش نفر از اعضاي حزب دموکرات آذربايجان را به مجلس بفرستد. وثوق تصميم گرفت ابتکار عمل را بدست بگيرد و حزب دموکرات را غيرقانوني اعلام نمود. همين امر موجب آغاز قيام گرديد. [?]

    وي در دو روز اين قيام که از ?? فروردين ???? شمسي، آغاز شد، نهادهاي دولتي تبريز را به تصرف خود درآورد و شهر را از دست دولتيان خارج ساخت. قيام بيش از پنج ماه ادامه داشت. مخبرالسلطنه هدايت به ولايت آذربايجان منصوب گرديد. به فرمان مخبرالسلطنه فرستاده ويژه مشيرالدوله، صدراعظم وقت، قزاق‌ها قيام‌گران را منکوب نمودند. خياباني که انتظار درگيري با مخبرالسلطنه که از مخالفان قرارداد بود را نداشت، غافلگير شد و حکومت وي بر آذربايجان تنها ظرف سه ساعت در دوشنبه ?? شهريور ???? برابر با ?? ذي‏حجه ????ق پس از درگيري و دخالت قزاق‌ها به شکست انجاميد. شيخ محمد خياباني نيز در در خانه يکي از دوستانش کشته شد.[?] (و يا خودکشي کرد) [?]

    + فاطمه نامداري 

    هر دم به گوش مي رسد آواي زنگ قافله ، اين قافله تا كربلا ديگر ندارد فاصله .
    حلول ماه محرم ، ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه تسليت باد . التماس دعا

    باتشكر ازسركارخانم قانع

    + فاطمه نامداري 

    مرحوم آيت الله حاج سيد علي بهبهاني يکي از بزرگان علما و مراجع شيعه در استان خوزستان و اصفهان بود. معظم له مجتهدي متبحر، فقيهي محقق، سيدي کريم و بزرگوار و بارعي خاشع و خدا دوست بود. مرحوم بهبهاني، در اوايل قرن چهاردهم در بهبهان به جهان ديده گشود و در آخر قرن مذکور ديده از جهان فرو بست.

    آيت الله بهبهاني از سنين کودکي تا هجده سالگي در زادگاه خويش مقدمات علوم را طي کرد. در سال 1322 عازم نجف گرديد و پس از پيمودن سطوح فقه و اصول مدتها از حوزه درس پربرکت آخوند خراساني استفاده نمود و بعد از فوت اين استاد سالها از محضر آيت الله نوري، آقا شريعت اصفهاني و اعلام ديگر بهره مند گرديد و بعد از خاتمه تحقيقات و رسيدن به اجتهاد در جمله اساتيد حوز? عراق در آمد. اما ضمن مسافرتي به ايران در هنگام مراجعت به نجف اشرف خانواده او در رامهرمز مريض شد و مدتي در اين شهر اقامت گزيد. به هنگام عزيمت از اين شهر با اصرار زياد مردم در اقامت بدين شهر ترک نمود و چند سالي به خدمات مختلف تدريس فضلا و ايجاد مدارس و ابنيه ها آثاري جاويد از خويش به جا گذاشت.

    مرحوم آيت الله بهبهاني در اواخر عمر سالها از علما و مراجع بزرگ خوزستان و اصفهان بود. همان گونه که به ياد داريد بحمد الله از عمري طولاني برخوردار بود. معظم له شش ماه از فصول گرم را در اصفهان و شش ماه ديگر را در خوزستان اقامت مي نمود و از فيض وجودش اهالي اصفهان و اهواز و آبادان ورامهرمز بهره مند مي شدند. در اصفهان مدرسه صدر به تأسيس خارج فقه و اصول مشغول بود و علما و آيات اصفهان از محضرش استفاده مي نمودند. روزها اغلب در مسجد امام و شبها در مسجد سيد اقامه جماعت داشت و بعد از نماز عشا مبلغين زبردست امثال شهيد هاشمي نژاد و آقاي فلسفي و... مردم را براي انقلاب اسلامي آماده مي نمودند.

    + فاطمه نامداري 

    باقرخان

    باقر خان، مشهور به سالار ملّي، از مبارزان جنبش مشروطه‌است. او، فرزند حاج رضا بنا، در سال ???? شمسي در محله خيابان تبريز زاده شد.[?] او قبل از مشروطيت بنّا بود. پس از مشروطيت مجاهد شد. رياست مجاهدين محله خيابان تبريز (خيابان يکي از محلات قديمي تبريز است مشتمل بر بخش‌هاي واقع در جنوب رودخانه آجي در شرق شهر که تا جنوب شرقي نيز مي‌رسيد) به دست او افتاد. پس از به توپ بستن مجلس، به دستور انجمن ايالتي مانند ستارخان دست به اسلحه برد و با قشون دولتي که تبريز را در محاصره داشت جنگ کرد. اما پس از اوّلين شکست که از قشون دولتي خورد، سست شده در صدد تسليم برآمد. تا کار ستّارخان که در اميرخيز، محله ديگر تبريز، با دولتيان جنگ مي‌کرد قوت گرفت، وي نيز سستي را از خود دور ساخته بار ديگر به جنگ با قشون دولتي پرداخت. در اثر همکاري او با ستّارخان کار مشروطه‌طلبان پيشرفت کرد و تبريز از فشار محاصره راحت شد. انجمن ايالتي تبريز باقرخان را به لقب سالار ملي ملقب ساخت، و از او تقدير کرد و آوازه اشتهارش در سراسر ايران پيچيد.

    + فاطمه نامداري 

    شيخ فضل الله نوري

    وي پس از تحصيل علوم ديني مقيم تهران گشت و در وقايع انقلاب مشروطه ايران[نيازمند منبع] به حمايت و همراهي از محمد علي شاه و به مخالفت با سيد محمد طباطبائي و عبدالله بهبهاني -دو روحاني مشروطه‌خواه- برخاست . در مسأله بانک استقراضي روس، شيخ فضل الله نوري مدرسه و گورستان را به بهاي هفتصد و پنجاه تومان به مستشارالدوله فروخت و به بانک واگذار کرد[نيازمند منبع]. شيخ فضل الله همچنين علماي مشروطه‌خواه نجف، از جمله آخوند خراساني و آيت‌الله عبدالله لاهيجي را تکفير کرد .[نيازمند منبع] فضل‌الله نوري الگوهايي ارائه داد که به مشروعه مشهور شد. او نوشتن هرگونه قانون و واداشتن شهروندان به پيروي از قانوني که در شرع آورده نشده‌است را نادرست مي‌دانست و با برقراري مجلس انتخابي و نيز مسأله تقسيم قوا مخالفت مي‌ورزيد. او مشروطه را «فتنه» مي‌خواند و قانون اساسي را «دستور ملعون» و «ضلالت‌نامه»[نيازمند منبع] مي‌ناميد. در مقابل يکي از مواد آن که «اهالي مملکت ايران در مقابل قانون دولتي متساوي‌الحقوق خواهند بود» به طور مشخص مخالفت کرد و گفت «محال است با اسلام حکم مساوات». تقسيم قوا به سه قوه را «بدعت و ضلالت محض» خواند. از جمله نظريات شيخ فضلالله نوري حضور هيئتي از مجتهدين واجد شرايط براي مراقبت بر مجلس شورا بود. اين چند نفر هيئت مستقل از مجلس و موازي نهاد مجلس بود. پس از فتح تهران، شيخ فضلالله نور گرفتار شد و به حکم شيخ ابراهيم زنجاني در ?? رجب ???? هجري قمري برابر با ? مرداد ???? در ميدان توپخانه به دار کشيده و در قم دفن شد.

    + فاطمه نامداري 

    موضوع:ستارخان

    ستار قره‌داغي سومين پسر حاج حسن قره داغي در سال 1285 ق ( 1868 ميلادي) به دنيا آمد. او از اهالي قره‌داغ آذربايجان بود که در مقابل قشون عظيم محمد علي شاه پس از به توپ بستن مجلس شوراي ملي و تعطيلي آن که براي طرد و دستگير کردن مشروطه خواهان تبريز به آذربايجان گسيل شده بود ايستادگي کرد و بناي مقاومت گذارد. وي مردم را بر ضد اردوي دولتي فرا خواند و خود رهبري آن را بر عهده گرفت و به همراه ساير مجاهدين و باقرخان سالار ملي مدت يک سال در برابر قواي دولتي ايستادگي کرد و نگذاشت شهر تبريز به دست طرفداران محمد علي شاه بيفتد. اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان، به زمان کودکي اش بر مي‌گشت. او و دو برادر بزرگ‌ترش اسماعيل و غفار از کودکي علاقه وافري به تيراندازي و اسب سواري داشتند، اما اسماعيل فرزند ارشد خانواده در اين امر پيشي گرفته بود و شب و روزش به اسب تازي، تيراندازي و نشست و برخاست با خوانين و بزرگان سپري مي‌شد، سرانجام او در پي اعتراض به حاکم وقت دستگير و محکوم به اعدام شد. اين امر کينه‌اي در دل ستار ايجاد کرد و نسبت به ظلم درباريان و حکام قاجاري خشمگين شد.

    + فاطمه شيخي سوم نسرين 


    حاج شيخ فضل‌الله كجوري معروف به نوري از علماء مجتهدين و مراجع برجسته صدر مشروطيت در سال 1259ق متولد شد. پدرش مرحوم ملامعباس مازندراني كجوري معروف به پيشنماز بود. شيخ فضل‌الله پس از انجام تحصيلات مقدماتي و سطح عازم عراق شد و در مح

    ضر بزرگاني چون آيت‌الله ميرزاحسن شيرازي و آيت‌الله حبيب ‌الله رشتي به فرا گرفتن علوم اسلامي پرداخت. پس از مراجعت از عتبات به ايران نفوذ و مرجعيت تام پيدا كرد، مقام علمي والاي او را حتي مخالفان و متنفذان سياسي منكر نشده و او را در مدارج علمي برتر از ديگران دانسته‌اند. وي علاوه بر دانش كلان از فهم و درك عميق سياسي بهره‌مند بوده و فعاليتهاي سياسي و اجتماعي فراواني داشته، از جمله در واقعه تحريم تنباكو در كنار ميرزاحسن آشتياني قرار گرفت و از پرچمداران اين نهضت شد.

    شيخ در طلوع مشروطيت و جنبش عدالتخواهي با دو زعيم مشروطه آيت‌الله سيدعبدالله بهبهاني و آيت‌الله سيدمحمد طباطبايي همراه و همگام بود. اما پس از مدتي از مشروطه‌طلبان جدا شد زيرا مشروطه را با شريعت سازگار ندانست و خواستار حكومت مشروطه مشروعه شد. از اين پس اختلاف بين مشروطه‌خواهان و شيخ فضل‌الله و طرفدارانش آغاز شد به طوري كه طرح ترور شيخ ريخته شد و در 16 ذي الحجه 1336ق شيخ فضل‌الله توسط كريم دواتگر مورد سوء قصد قرار گرفت و گلوله‌اي به پاي شيخ اصابت كرد، ضارب نيز هنگام دستگيري گلوله‌اي به گلوي خويش شليك كرد و مجروح شد ولي پس از مدتي كه در زندان به سر برد شيخ ضارب خود را بخشيد.

     <      1   2   3      >